آنا دیلیم



این از کلمه از ریشه ی #tezmək به شتاب دور شدن است


#تزمک - tezmək : به شتاب دور شدن
جیم شدن
در رفتن
فرار کردن
گم شدن
(الدار فنی)
#تزجه - #tezcə : فورا-در مدت کوتاهی
#تزله مک - #tezləmək : شتاب کردن
#تز جانلی - #tezcanlı : بی آرام و قرار
#تازه - تزه -#təzə : نو
#تزشدن - #təzəşdən : باز هم - دوباره - باردیگر
و.
ترکانی که از این کلمه استفاه میکنند :
تاتار : (سرعت) tizlek
زود - سریع: tiz
باشکورد : (سرعت) tizlek
زود - سریع : tiz
ازبک : (سرعت) tezlik
زود - سریع : tez
ترکمن :
(سرعت) tizlik
زود - سریع : tiz
نوغای : uşuv - tezlik : سرعت
زود : erken
سریع : tez
ترکی آناتولی : hız : سرعت
سریع : hızlı
تقریبا تمام ترکان همین کلمه را استفاده میکنند برای طولانی نشدن پست آن ها را ننوشتم.

 

فعل tezmək به صورت تیز دقیقا به همین شیوه  استفاده شده و به همین معنی در ترکیه و فارسی وجود دارد.

 

تیز : hız
منابع استفاده شده از فعل تزمک
tezmek "kaçmak" [ Uygurca (1000 yılından önce) ]
tez "çabuk ol! acele et! anlamında emir" [ Dede Korkut Kitabı (1400 yılından önce) : Tez sevdüñ, tez usanduñ ]

 

واژه ی تازه هم از این فعل گرفته شده (təzək) و (tazaq) در تفهیم زمان به شکل زود است که به معنی  چیزی یا کسی که به تو در حالت زمانی نزدیکتر یا سریعتر از وضع نرمال به تو رسیده است که آنجاست که میگویند تازه است.

فعل #خیزیدن طبق قاعده ی زبان فارسی را ندارد چون در این مصدر پسوند یدن اضافه شده و طبق قاعده ی فارسی مانند کلمات بنیانی زبان فارسی مانند رفتن ,دیدن ,گرفتن نیاز به ی قبل پسوند مصدر نیست پس این کلمه ی مهاجر و مصدر جعلی برای این زبان است.


به احتمال بسیار زیاد هیزلی - hızlı در ترکی آناتولی همان tez ترکیست اما به احتمال بسیار کم احتمال دارد از فعل خیزیدن باشد باز هم این مصدر جعلیست و خیز همان قیزماق ترکیست.

واژه ی تاختن همان تاخماق ترکیست که تاز و تازی را در حالت مضارع از خود مشتق کرده است این نشانگر این است که زبان فارسی زاده زبان ترکیست.


همان موت ترکی به معنی بخت است
موتلو : بختلی
بخت از بن باغماق بوغماق باماق به معنی بستن است
باغیشلاماق بخشایش در فارسی
از صفات خداوند است
در زندگی انسان بخت و سرنوشت نسیب شده از خداوند است.
بخشش
بخت
باغیش
باغیت

در ترکی به دو صورت رایج است


mut


باغیت - بخت - بوخت - بوت - موت


pay


باغیت - بای - پای


هر دو از واژه ی آشنای باغیشلاماق ترکی هستند که با تغییر فرم معانی خود را با تفسیر های متفاوت گرفته اند.


ریشه ی واژه ظاهر واژه بوی یا بئی ، بیگ ، بزرگ در فارسی است.

اصل واژه انگار ت داشته به صورت باترام بوده ذ* بعدا ایجاد شده در فارسی به صورت بزرگ دیده شده است و بعد آن هم دارای *ی (بایرام ) شده است
از م اسم ساز نشانگر آن است که این واژه فرم ترکی دارد به فعلی م* اضافه شده و آن اسم شده با فعلی به صورت بایراماق برخورد میکنیم به معنی بزرگداشتن جشن گرفتن (اولمک - اولوم مثال برای پسوند اسم ساز)

بزرگ داشتن - بایراماق
واژه واضح است که بئی - بیگ واژه ی کاملا ترکی است

کوچک و بزرگ دو واژه قرینه بر هم هستند که ترکی هستند
که در در ترکی به صورت بویوک دیده میشود.

بایرام یا باذرام به معنی بویوک توتولوموش بزرگ داشته شده است

بئی از بن بات - باتیر و این دو واژه هم ریز شده ی واژه ی باهادیر است برای اطلاعات کاملتر #بازار را جستجو کنید.

از ریز شدن باهادیر به باها برخورد میکنیم باها در پست ریشه ی بازار گفته شده است که از فعل باماق - بوغماق - باغماق به معنی بستن است.

چفت و بست کننده - پایه و حاکم و بزرگ
واژه ی بیگ - باها باغام به معنی پشتیبان و باغانا به معنی ستون از این بن هستند و همچنین بوی به معنی طول از این بن است.


واژه ی بزرگ در فارسی هم از این بن است از تبدیل *ت به ذ* ز*
ظاهر شده است و واژه ی بزرگ را تشکیل داده است،

و *ت* *ی* هم تبدیل شونده هستند در نام آذربایجان به شکل بای دیده میشود که شکل سابق آن بات است.


(اصلاحیه و مکمل)

 

در زبان ترکی ما فعل شاخماق چاخماق چیخماق را داریم.

شاخماق به معنی جرقه زدن است در اصل حرکت سریع در زمان است به معنی کوبیدن هم هست ( در اصل حرکت پر قدرت و نهایت نیرو است از شدت نیرو به اندازه و بزرگی اطلاق یافته و واژه ی چیخماق هم از این بن است)

چوخ به معنی زیاد هم از این ریشه است 
چاق در فارسی هم از این بن است
چاقو هم فارسیزه شده از چاخان به معنی تبر است
چاخان در فارسی هم گنده گویی از این فعل است.
شاخ به معنی بوینوز هم از این کلمه هست که در فارسی به معانی فرعی استفاده شده است.


واژه ی چیخماق از چاخماق یا شاخماق جدا شده است‌ 


الان هم در ترکی به صورت شاخ دور رایج است قبلا هم به شاه در آذربایجان شاخ میگفتند و الان هم انسان های پیر گاها شاخ تلفظ میکنند.

در اصطلاحاتی مثل شاخسی (شاه حسین) دیده میشود.

واژه خیشاه در اوستایی و خشایات در فارسی میانه همان واژه ی قاغا شاه (خاقان شاه ) شاه بزرگ به صورت صفت به شکل دیگر با صفت پادشاه ( رایج در ترکی به صورت پاشا ) یعنی بهادرشاه موجود است.
(ییخماق مشتق شده از یاخماق *برای توضیح تبدیل آوای چاخماق ارائه شده و ربطی به این پست ندارد*)


این واژه از بن بوغماق به معنی بستن و خفه کردن است.

بوغلاماق در ترکی به معنی بخار شدن بخار دادن است.

واژه ی بوغ به معنی سیبیل هم از شباهت بخار اطلاق شده است.

بوغار یا بوخار
خفه کننده یا مانع تنفس شونده

وارد شده به عربی به صورت بخار ، تبخیر ،.

boğ

buğ

buğlamaq

معادل واژه ی بخار :
بوغو - buğu بوغلانیش - buğlanış


♦️درخت 
از بن دیره‌مک دورماق
همان واژه ی تیرک ترکی است.


♦️دختر 
از فعل دوغماق 
دوغار زاینده - مدام میزاید.


♦️در 
از dəri تدکی به معنی پوست از فعل درمک 

حرف اضافه ی *با* ، بستن ، بند ، بخیه
واژه در ترکی باستان به صورت مان - بان دیده شده است
از فعل بانماق (رجوع شود به کاشغری) باغینماق در اصل بوده و به صورت ban و dand در انگلیسی دیده شده است در عربی و فارسی به شکل ها بخیه ، بستن دیده شده است 
عیان است که هر چیزی به بستن و بخشش مربوط بود از باماق بوغماق ترکی است.

♦️تاریک - dark
از فعل درمک

♦️تیشه زدن
دئشمک ترکی

♦️عصب در عربی
از فعل اسمک ترکی ، اسمه‌جه،

♦️قطع - cut
قیرتماق (قیتماق)

♦️غروب 
قارارماق - قارانلیقلاماق


♦️قرب 
از قارپماق ترکی (قاباق)

♦️دو در زبان های هند و اروپایی عدد 2 در کره ای به صورت دول دیده شده است و ضمیر تو 
از کلمه ی تای از فعل تاخماق

♦️شاه
از چیخماق چاخماق

♦️خاقان - قاغان - king
از فعل قاغماق

♦️کردن در فارسی کار create انگلیسی
از فعل قاییرماق - گورمک

♦️باطل در عربی
از فعل باتماق


♦️ایمان 
از فعل اینانماق

♦️هوش 
از فعل اوسماق به معنی فکر کردن


♦️دیو 
از فعل تاخماق (داغ)

♦️تب در فارسی 
از فعل تاخماق (داغ در ترکی - داغیلماق)

♦️دریا در انگلیسی sea چینی آب به صورت shu
از su به معنی آب ( swim soup و.)

♦️ماست در انگلیسی yoghurt 
از فعل یوغماق


♦️دکتر
از توخداماق (توخدور)

♦️بها - بالا - والا - value - vendere
از بن باغماق

♦️در آلمانی و انگلیسی get 
از گتمک ترکی


♦️ بستن در آلمانی Schließen
ایشگیلله‌مک در ترکی به معنی چفت و بست کردن

♦️به صورت قالام در سانسکریت
به صورت قلم در عربی
از فعل قالاماق

♦️قائم در عربی 
از قاغماق ترکی (قالین قاییم)

♦️قاب در اکثر زبان های هند و اروپایی
از قاپماق ترکی (قابیق)

♦️طبق در عربی table tablet انگلیسی
از تپمک ترکی به صورت تاباق رایج است.


♦️در بیشتر زبان های هند و اروپایی new به معنی جدید از yeni ترکی ( yeni eni - new)

♦️جوان young 
ینی از ترکی

♦️پسر boy در انگلیسی
بی - bəy ترکی

♦️جارو کردن sweep 
سوپورمک ترکی

♦️تپه در فارسی top انگلیسی
از تمپک ترکی

♦️بار - burden در انگلیسی و فارسی
از بارماق ترکی

من - سن 
♦️من به قرینه ی سن است یعنی ترکی است در تمام زبان های هند و اروپایی و بشر تقریبا وجود دارد.

♦️برابر در فارسی
بیره بیر

♦️در انگلیسی block به معنی تکه
از بولمک bölük ترکی

♦️در انگلیسی belt کمربند
از بئل ترکی

♦️در انگلیسی dawn نور صبحگاه در فارسی بام(داد) 
از دان ترکی


♦️مثل - same 
سانماق - سانکی

♦️قرار 
از قورماق ترکی

♦️پگاه - صباح
از بایاق ترکی ( باغاماق - بایاماق - بایاق - پاقاق - پاگاه وارد شده به عربی به صورت صباح)

♦️در انگلیسی deep
دیب ترکی ( از تپمک ترکی)

♦️در انگلیسی ox
اوکوز ترکی از اوغماق

♦️قبل
قاباق

♦️ادب
از دب ترکی

♦️در انگلیسی up - اب - آبا
از آببیلماق ترکی (آبی - آبا )

 

ما بخواهیم این کلمات را بگذاریم هزار ها صفحه خواهد بود. 


وقتی میگوییم زبان را به آن ها آموختیم فکر میکنند ما نژاد پرست هستیم اما این یک واقعیت است به تفسیر این کلمات دقت کنید :

از فعل dönmək به معنی چرخیدن ، تبدیل شدن  شروع میکنیم 
ما در ترکی فعلی به شکل چونمک - çönmək داریم که واژه ی چئویرمک - çevirmək از آن مشتق شده است 

(çöndürmək ^ çönurmək ^ çöyürmək  çevirmək)

با حذف *ن* و *د* مواجه هستیم

همان اتفاق بر دونمک افتاده است : 

döndürmək ^ döyür ^ devirmək

به اطراف 

حالا تکلیف devir هم مشخص است عواما döyür - döyrə به معنی طرف (اطراف - دور - کناره ) گفته میشود واژه ی çevrə - چئوره هم به طرف هست.

حالا در عربی واژه ای به شکل دایر ، دایره ، دایر شدن میبینیم که همگی به تفسیر گرد هم آمدن مشتق شده اند.

دایره = دارای devir و دوره (döyrəli)
دایر = گرد هم آمده (devirlənmək)

واژه ی دور به معنی اوزاق هم از همین تفسیره به کناره تفسیر یافته است.

به مدت در ترکی dönəm هم گویند.

واژه ی təyər هم از این بن و تفسیر است به انگلیسی به صورت tyre - tire وارد شده است.


از بن درمک به معنیدن چیدن است (از درون کندن - به تفسیر چیدن دقت کنید به طور منظم بدون برش از مکان صحیح کندن است. )

از تفسیر داراماق - تاراماق به معنی نظم دادن مشتق شده است (لازم به خواندن پست قبلی است.)

از همین نظم دادن واژه ی دار به معنی تنگ را ساخته است. (دار دار اولماق به چینش مو در تفسیر شانه کردن نگاه کنید.)

داریخماق هم از این واژه مشتق شده است.

حال واژه داریق به فارسی به صورت تاریک وارد شده است.

دار به معنی تنگ است 
دار گورورم - تار میبینم
وسعت کمتری را میبینم
واژه ی dark در انگلیسی هم از این بن است.

در ترکی به صورت های مختلف مثل آلاتور - تورانلیق دیده شده است.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها